( برف روی شیروانی داغ) اشاره به کارهایی دارد که ما از انجام دادن آنها هراس داشته و از ترس نرسیدن به نتیجه از انجام آنها سر باز میزنیم .
بدون آنکه در نظر بگیریم زندگی همین لحظات زیباست که ما بدون در نظر گرفتن ذره ای حس شکست کاری را آغاز میکنم.
ترسیدن از انجام و شروع کارها حس خوبی نیست
انجام بده ! تو میتونی!
( برو پایین حرفای منم راجع کارایی که میسازم بخون)
توضیحات سازنده اثر
نمیدونم باورت بشه یا نه!
اما هر کدوم از این پادکستا یه دلیل داره!
یه هنرجوی دف دارم که کار تئاتر انجام میده.
یعنی بازیگر تئاتره ، اینقدر من حس این آدمو دوس دارم که برای خودمم عجیبه !
با اینکه خیلی جوونه ! ولی کار بازیش رو توی تئاتر که میبینی حس میکنی نقششو قشنگ میفهه و توش عمیق بازی میکنه!
خوب من یه بخشی از تخصصم آهنگسازی نئاتره ! بازی آدما رو توی نقششون از نزدیک زیاد دیدم و میدونم چی به چیه ! کی خوب بازی میکنه کی بد !
ولی این آدم خیلی خوبه !
یه روز داشتم باهاش حرف میزدم ، گفتم میخوام پادکست درست کنم چیزی تو ذهنم نیست !
میشه حس الان خودتو بهم بگی پادکستش کنم اونم گفت ( برف روی شیروونی داغ !)